صبح یک روز پاییزی درشهر روتوصیه می کنم بخونید

عشاق

صبح یک روز پاییزی درشهر روتوصیه می کنم بخونید

رضا ملکی
عشاق

صبح یک روز پاییزی درشهر روتوصیه می کنم بخونید

 توخونه خسته شده بودم تصمیم گرفتم برم بیرون هم هوای به کله ام بخوره هم مقداری خرت وپرت بخرم لباسامو پوشیدم آرام آرام رفتم کنار بلوار بعد از یک بارش پاییزی شبانه مه ی غلیظ از قامت کوه های اطراف شهر به سمت دامنه ها کشیده شده بو د هوا مرطوب بود نه خیلی سرد ونه گرم  توفقی کوتاه نگاهم رفت به سمت خودروهایی که با سرعت خیلی   زیاد وحتی وحشتناک از هم پیشی می گرفتند نه به سرعت گیر توجه داشتند نه عابر. به نظر می رسید مسابقات اتومبیل رانی بود نه شهر. رانندگان از خود بی خود شده وسوار بر احساسات وهیجان فقط پا روی گاز. شاید  همه یه جورای قصد خودکشی داشتند وکیسه زباله هایی که شهر وندان داخل یا کنار خیابان رها کرده بودند زیر سرعت ماشین ها له می شد وسط خیابان کسی توجه نمی کرد اینجا  منطقه مسکونیست بهر حال کمی وضعیت تردد خلوت شد خودمو رسوندم اون ور بلوار تا سوار تاکسی بشم تاکسی توی همه نوع وسیله نقلیه گم شده بود چون همه مسافر کش بودند ومردم هم اهمیت نمی دادند وبه راحتی با هر وسیله ای می رفتندسوار تاکسی شدم در گوشه ی میدانی از شهر پیاده شدم کمی قدم زدنم داخل پیاده رو رفتم غالب پستی وبلندی بود ومی بایست مواظب باشی زمین سقوط نکنی وسنگ فرشاش هم لق شده پر از آب ولجن بود به محض اینکه حواست نبود پات روشون می رفت به سرعت می پاشید رو لباس خودت یا دیگری  از طرفی بیشتر خودروها تک سر نشین بودند وجوانانی بیکار وبی مسئولیت آلودگی صوتی ایجاد کرده وصدای خوانندها رو به بلند گو داده که واقعا گوش خراش بود و هر جا مسافر می دیدند همان جا ترمز می کردند  ولو وسط خیابان بود. بعد از یک ربع پیاده روی سوار تاکسی شدم دومسیر جلوتر دقیقا جای تاکسی برای پیاده کردنم توقف کرد کنار خیابان پر از آب باران ولجن بود داشتم به سختی خودمو کنار جدول می رساندم طوری که لجن نپاشه در این حین یک خودرو با سرعت از کنارم رد شد وکلی لباسام لجنی شد خودمو رسوندم پارکی نزدیک اون مسیر لجن رو بشورم به سمت دستشوی رفتم یا لوله آب نداشتند یا شکستکه شده بودند و وضعیت سرویس بهداشتی خیلی تهوع آور بود گشتیم بلاخره به یک لوله آب رسیدیم لجن رو شستم میز فلزی داخل پارک بود نشستم کمی آرام بشم بعد برم وقتی پا شدم شلوارم به یک بریدگی میز گیر کرد وپاره شد سر درد عجیبی گرفته بودم رفتم یک عابر بانک مقداری پول برداشت کردم تا چیزهایی که لازمه بخرم اول نانوایی رفتم جناب شاطر عزیز جلوی تنور از مچ تا آرنج هی مرتب عرقشو پاک می کرد وبا همان حالت نون رو تو تنور می نداخت چار ه ی نبود می بایست می خریدم چون این وضعیت  همه جا بود واز طرف دیگر نون های بدون کیفیت وداغ داغ رو مشتریا می گرفتند وبلافاصله داخل پلاستیک های نازک نازک می گذاشتند و می رفتند واصلا توجهی نداشتندکه این کار رو نباید بکنندبه سمت میوه وسبزی رفتم گفتم آقا یک پلاستیک بدید مقداری میوه جدا کنم گفت درهمه جدا کردنی نیست باز هم مجبور بودم بگیرم چون هم سر درد داشتم هم این روش فرهنگ شده بو د همه جا. مقداری سبزی گرفتم وهویج هم ارزون بود گفتم آقا دو کیلو هویج لازم دارم گفتش دو کیلوی نداریم همش 6 کیلوی داریم دوست داری بخر  از خیرش گذشتم مقداری گوشت چه گوشتی از آقا قصاب گرفتم وسریع سوار تاکسی شدم با سر درد وکلی درد نهفته در دل و آهی پرمعنا از این وضعیت ناهمگون در فضای شهر به خونه رسیدم لباسامو در آوردم دوش گرفتم رفتم داخل اتاقی از سر درد شدید دراز کشیدم استراحت کنم وپیش خودم می گفتم کاش داخل شهر نمی رفتم تازه متوجه شدم داخل شهر روح وروان آدم آشفته میشه ارامش رو باید درکوهسار بدست آورد. شهری که ضابط های فرهنگی هنوز در آن رشد نکرده همه چیز درآن نافرم و نادرست است  در آن از این بیشتر انتظار نبود وهر آن چه را من مشاهده کرده بودم در اثر همین رشد نایافتگی فرهنگ شهر نشینی بود. خلاصه شهر یعنی دغدغه .دیدن چیزهای نا مربوط .شنیدن صداهای گوش خراش وآزار دهنده.دیدن رفتارهای غیر منصفانه ونادرست وغیر شهر وندی .وپرخاشگری آدمها به هم .بی صبری وناشکری .بی نظمی .بی مسولیتی وعدم رعایت بهداشت شهری و.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1396 | 19:13 | نویسنده : رضا ملکی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.